ترانه های بی کرانه


دخترایرونی

 

 

کمی زود بیا

ساعتی زود بیا

نازنینم به کنارم

که چو ابرهای بهار

طاقتم لبریز است

و نمی دانی که تصویر زمان

در نبودنت چه ملال انگیز است

ساعتی زود بیا

تا که اسرار نهان

با تو من فاش کنم

و بگویم که به هنگام غروب

نور شمعی که میان من و توست

تا بلندای جهان

تا به نزدیکی عرش می تابد

و در اینجا همه می دانند

راز زیبایی عالم

به همان شاخه گلیست

که به دستت داری

نازنینم

همه اندوه و غمم

تا زمانیست که تو را می بینم

و سبب چیست نمی دانم من

بی صدا و آرام

در کنارم تو چرا می گریی ؟

بر مزارم تو اگر می آیی

نازنینم

دل من را مشکن

و دگر اشک مریز

که خدا می داند

گریه هایت

چه بلایی به سرم می آرد

و اگر می خواهی

تا به رسم همه خاطره ها

تو دگر بار دلم شاد کنی

همتی کن و اینبار کمی زود بیا ...

نوشته شده در 27 / 7 / 1390برچسب:,ساعت 17:44 توسط افسانه| |

صفحه قبل 1 صفحه بعد


:قالبساز: :بهاربیست:

 فال حافظ - قالب میهن بلاگ - قالب وبلاگ